معنی دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (.n &.iv &.tv &.vda &.jda) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (.n) حدود وثغور، حوزه, معنی دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (پئ &پهذ &پفذ &پذیش &پنیش) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (پئ) حدود وثغور، حوزه, معنی bاdci، pdzi، /c;اc، rzf jkا (,n &,iv &,tv &,vda &,jda) تbfdc lcbj، jrai ladbj اoتcاu lcbj، bmc xbj، kbاc ]dxd cاlاkg jkmbj fاrzf jkhuddj، [iت lcbj، kpwmc lcbj، kpbmb lcbj tikdbj، bcl lcbj، ;cb، kbmc (,n) pbmb meymc، pmxi, معنی اصطلاح دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (.n &.iv &.tv &.vda &.jda) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (.n) حدود وثغور، حوزه, معادل دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (.n &.iv &.tv &.vda &.jda) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (.n) حدود وثغور، حوزه, دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (.n &.iv &.tv &.vda &.jda) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (.n) حدود وثغور، حوزه چی میشه؟, دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (.n &.iv &.tv &.vda &.jda) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (.n) حدود وثغور، حوزه یعنی چی؟, دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (.n &.iv &.tv &.vda &.jda) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (.n) حدود وثغور، حوزه synonym, دایره، حیطه، پرگار، قطب نما (.n &.iv &.tv &.vda &.jda) تدبیر کردن، نقشه کشیدن اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن باقطب نماتعیین، جهت کردن، محصور کردن، محدود کردن فهمیدن، درک کردن، گرد، مدور (.n) حدود وثغور، حوزه definition,